دلم میخواست تو اولین نفری باشی که خبرقبولیم روبهش میدادم اما مثل همیشه نبودی ...
دلم برایت تنگ است ،
بعدازتو دیگر قلبم رابدست هیچ مردی ندادم
چراکه. ترس از درهم شکستن مجدد احساساتم را به نابودی کشاند...
دلم هم تو را میخواهد وهم نه ، عجیب جنگیست میان عشق و عقل وقتی که قلبم دیوانه وار تو را میطلبد اما عقل و غرورم خودخواهانه این قلب دیوانه را مهار میکنند ...
کاش بودی و دوستم میداشتی و پا به پای من ذوق زده میشدی اما افسوس که نیستی ...
هم تو رامیخواهم و هم نه... هه میدانم حتما میگویی دیوانه شده است ...
آری قلب لجبازم دیوانه ام کرده ...
کاش مثل همانگونه که ربودیش اکنون بازمیگرداندیش
و میگفتی بیابگیرش درست مثل روز اولش هست همانطور صحیح و سالم دست من امانت بود ...
نظرات شما عزیزان:
میخاستم بگم مخاطباتونو از کجا پیدا کردید و چند ساله وبلاگتونو دارید
پاسخ: سلام ، عمروبلاگ ۶_۷ سالی هست ، مخاطبامم با تبلیغ توی چت روم وبلاگ پیداشدن