صفحه اصلی | عناوین مطالب | تماس با من | پروفایل | قالب وبلاگ
دلم قد یه دنیاااااااااااا
تنگه براش
اما قول دادم دیگه خودمو از زندگیش بکشم کنار
و حیف که دلتنگی هرگز بهانه خوبی برای تکرار یک اشتباه نیست
متنفرم ازاین دنیای پر رنج و ادماش
از این دنیای کثافتی که عشق غریبه ترین واژس
دلم میخواد یکی بیاد دستم رو بگیره و ببره یه جای خیلی دور
اینقدر دور که غم و غصه دیگه پیدامون نکنه
دوسدارم فرار کنم به یه جای خیلی دور که بتونم واسه یه روزم که شده واسه خودم زندگی کنم نه اینکه مثه همه روزای دیگم متعهد به یه توفیق اجباری باشم
حتی دوسدارم بمیرم چون دیگه اونطوری میدونم ارامشم ابدیه و نگران از دست دادنش نیستم
کاش یکی بود که وقتی دلت مرگ میخواست اون میگفت نترس من کنارتم مرگ چرا؟؟
خدای عزیزم اون بالا نشستی و فقط نگاه میکنی ؟ خدایا خسته نشدی از نگاه کردن ؟ خدای عزیزم بسه دیگه یکم رحمت بیاد بهم کافیه دیگه کافیه ...
تنهایی ادم را عوض میکند
ازتو چیزی میسازد که هرگز نبودی
گاه انقدر بی تفاوت مثل سنگ
گاه حساس مثل شیشه
انقدر باخودت حرف میزنی که برای حرف زدن با دیگران لام تاکام دهانت باز نمیشود
غذایت را سرد میخوری
ناهار را شب
شام را نصف شب
ساعتها به یک اهنگ تکراری گوش میدهی
شبها علامت سوالاهای فکرت را میشماری تا خوابت ببرد
ناگهان به خود می ایی میبینی صبح شده
تنهایی ازتو ادمی میسازد که دیگر شبیه ادم نیست...
1 فروردین درست اولین روز سال 97 شکستم
اینقدر بد شکستم که دوباره اختیار اشکام از دستم خارج شده
اما درد اینجاست که ایندفعه پای غریبه ای درمیون نبود که بشکنم
ایندفعه پدرم شکستم
اینقدر بد شکستم که بغضام و اشکام بی پایان شده
حالم بده
خیلی بد
خیلی خیلی بد
حرفای نیشداری که دیروز با فریاد و هوار به سرم زده میشد
فقط منو بیشتر از هر وقتی تو درونم میشکست
له شدم زیر حرفایی که هیچکدومشون سزاوار و درحقم نبود
جوری شکستم که متنفر شدم ازتموم نر های دنیا
نمیگم مرد چون مردی نمیبینم
خدایا خودت نجاتم بده