من دختري نقابدارهستم ؛
ميداني نقاب زدن يعني چه ؟؟؟
نقاب زدن يعني اينكه تمام دردها و غم ها و تنهايي هايت را پشت يك نقاب قايم كني ، نقابي كه شكلي بسيار خندان و خوشحال و بي درد دارد ؛ نقاب زدن يعني اينكه در ظاهر شاد باشي با دوستان و خانواده ات بگويي ، بخندي ، آنها را بخنداني اما در باطن دختركي باشي پراز غم و درد و تنهايي و البته حرفهايي كه هيچگاه نمي تواني بگويي و فقط مثل هميشه آنها را براي خودت مينويسي و مينويسي .
" ميداني من دختري نقابدار هستم ، نقابي از جنس بي غمي و دروني ازجنس پرغمي "
آيا تا به حال امتحانش كرده اي ؟ نه فكر نكنم چون نقاب زدن كار هر كسي نيست نقاب زدن تحمل ميخواهد ، واي كه نميداني چقدر كار مشكلي ست كه قلبت از درون آتش بگيرد اما چهره ات بازهم شادماني را نشان دهد ، بي غمي و بي دردي را نشان دهد ، مي داني چرا تصميم گرفتم نقاب بزنم ؟
برايت ميگويم : زيرا گاهي فشار دردو غم و تنهايي آنقدر زياد است كه اگر بخواهي آن را به چهره بياوري دائم بايد به يك سوال كه مي پرسد " چرا ناراحتي ؟؟؟ " جواب پس بدهي و چقدر سخت است كه ديگران هنوز نمي دانند كه وقتي كسي دلش گرفته است از او نپرسيد چرا ناراحتي ؛ زيرا دلگير تر ميشود ...
آري من تصميم گرفتم نقاب بزنم تا هيچگاه مورد مؤاخذه قرار نگيرم اما افسوس كه اين نقاب گرچه ظاهرت را حفظ ميكند اما درونت را به آتش مي كشاند .
آري اين من هستم دختر نقابدار ...
لبخندزدن خيلي راحت تره تا اينكه بخواي براي بقيه توضيح بدي كه حالت خوب نيست ....