چررررررررررررررررررررررررااااااااااااااااا؟؟؟؟؟
دوستان عزيزم قرار بود اين پست رو چند روز پيش بذارم اما چون وقت نكردم افتاد به امروز :
«امروز 18/10/93 است و دل من از هميشه گرفته تر دوباره هوايش غصه اي شده ، دوباره ذهنم پراز چرا هاي بي پاسخ است ، دوباره دلم تنهايي و مردن مي خواهد ، دوباره خستگي را در وجودم احساس مي كنم ، دلم خيلي گرفته است براي همين به سراغ قرآن رفتم و آن را گشودم آمد : « قطعا كساني كه به پروردگارشان و پيامبر ايمان دارند به زودي پاداشي عطا خواهيم كرد و به راستي خداوند بخشنده و مهربان است .» قرآن را بستم دلم كمي ارام گرفت اما كاملا نه ، ذهنم همچنان مشوش است وپرازچراهاي بي پاسخ . دوباره ابر چشمانم شروع به باريدن كرده و درياي دلم را طوفاني كرده است ، غمگينم از اينكه نمي توانم جواب چرا هايم را از خدا بشنوم ، غمگينم زيرا مي بينم تلاشهاي بي ثمرم را ، غمگينم زيرا مي بينم كه چگونه يك انسان به خودش اجازه شكستن قلب كسي و خرد كردن آرزوهاي آن فرد را مي دهد ، غمگينم زيرا مي بينم ناتواني ام را دربرابر برخي مسائل ، غمگينم چون نمي توانم به آغوش خدا بپرم و يك دل سير گريه كنم ، غمگينم از تمام چيزها ، ازاين دنيا ، ازاين آدم ها و از همهم مهمتر اينكه من نمي توانم بشنوم : جواب چراهايم را از خدا ...... .
خدايا امروز هم گريستم ، امروزهم سرم را بالاكردم به آسمانت نگاه كردم و فرياد زدم : « چرااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا؟؟؟؟؟» اما بازهم پاسخي نشنيدم و دلتنگ تر از هميشه دوباره دفتردلم را براي دفتر تنهايي ام گشودم .... »
نظرات شما عزیزان:
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
پاسخ: ممنون نظر لطفتونه